~[•••ماه شب تارم:)💜🌙•••]~ پارت 15
#پانیذ
ارمیتا:تو اینجا چه غلطی میکردی پیش رضا؟
جوابشو ندادم
ارمیتا:چیه لال شدی؟هه..قبلنا خوب سرو زبون داشتی...ببین سینارو ازم گرفتی٬
یه بار عشقمو ازم دور کردی نمییییذارم رضارم ازم بگیری
(با داده بقیش)
ارمیتا:ببیینن من کاری با گوه کاریات ندارم ولی نمیذارم زندگیمو سیاه کنی میفهمیییییی؟
اومد دستشو گذاشت رو گلوم
داشتم...داشتم خفه میشدم..
ارمیتا:حرف بزنننن دیگههههه چیه نمیتونیی؟حقت همینهههه جات فقط تو سینه قبرستونههه
چاقو درآورد و..
رضا بدو از در اومد تو
نمیتونستم نفس بکشم
سرش داد زد:چه غلطییی کردییی
دستمو گذاشتم رو شکمم خونو نگاه کردم
همه چی تار شد
رضا اومد گرفتم توبغلش
و..
سیاهیه خالص...
#ارمیتا
رضا:ارسلانننننن زنگ بزن اورژانسسسس
ضربات اروم میزد رو صورت اون
دیانا اومد بالا
دیانا:چیشده رض...هییییی
پانیذذذذذذ
راحل:پانیذ چییی؟
سنگ کپ شد://
رضا:مثه بز منو نگاه نکنیددد زنگ بزنید اورژانسسسس
پانیذ..پانیذم...پانیذ پاشو ببینمت...پانیذذذذذذ
#ارسلان
ساعت پنج بعد از ظهر بود...
پرستارا میرفتن و میومدن...
سه ساعت بود پانیذ اتاق عمل بود...
استرس پشت استرس...
گریه های دیانا و نیکا..
حال و روز رضا...!
حال هممون بد بود ولی اون...
چی میشد اگه ماعم یه روز خوش میدیدیم؟
اگه یروز خوشحال باشیم چی میشه؟
انگار یه حال خوب برامون حرومه:)
تقاص پس میده
اون دختره گور به گور شده تقاص پس میده
زبونم لال پانیذ چیزیش بشه..من...با دستای خودم میفرستمش اون دنیا..
یه نگاه به اطراف انداختم
دیانا و نیکا گریه میکردن
انیتا سعی داشت ارومشون کنه
متین داشت مثه چی دوره اتاق راه میرفت
محراب داشت با پرستار حرف میزد و آشفته بود
و رضا..سرش تو دستاش بود و داشت پاشو مثه چرخ خیاطی رو زمین میکوبید(درجریانید ک تیک عصبی رضا اینه🤓🪓)
دکتر اومد بیرون
هممون پاشدیم
دکتر:میخوام با یکیتون صحبت کنم
رضا:من میام
دیانا:ولی..
_ولش کن دیانا...
رفتن تو اتاق
•نیم ساعت بعد•
هنوز نیومده بودن بیرون
متین:به خدا من این ارمیتا رو...
ارسلان:پانیذ خوب میشه..میدونم...(د نمیدونی☺️🪓من میدونم منن☺️🔨)
رضا محکم درو باز کردو زد بیرون
رفتم دنبالش
_رضا رضا وایسا
گوش نمیداد بهم
_رضا وایساااا جون ارسلان یه لحظه بمون
وایساد
_رضا چیشد؟چتهه تووو؟
تکیه داد به دیوارو سر خورد پایین
چیزی ک میدیدمو نمیفهمیدم..
رضا داشت گریه میکرد؟
_رضا..چته تو پسر..فقد بگو تو اون اتاق کوفتی چی گذشتت
رضا:ارسلان٬پانیذم پانیذم کماس..!
(کامنت:120
ارمیتا:تو اینجا چه غلطی میکردی پیش رضا؟
جوابشو ندادم
ارمیتا:چیه لال شدی؟هه..قبلنا خوب سرو زبون داشتی...ببین سینارو ازم گرفتی٬
یه بار عشقمو ازم دور کردی نمییییذارم رضارم ازم بگیری
(با داده بقیش)
ارمیتا:ببیینن من کاری با گوه کاریات ندارم ولی نمیذارم زندگیمو سیاه کنی میفهمیییییی؟
اومد دستشو گذاشت رو گلوم
داشتم...داشتم خفه میشدم..
ارمیتا:حرف بزنننن دیگههههه چیه نمیتونیی؟حقت همینهههه جات فقط تو سینه قبرستونههه
چاقو درآورد و..
رضا بدو از در اومد تو
نمیتونستم نفس بکشم
سرش داد زد:چه غلطییی کردییی
دستمو گذاشتم رو شکمم خونو نگاه کردم
همه چی تار شد
رضا اومد گرفتم توبغلش
و..
سیاهیه خالص...
#ارمیتا
رضا:ارسلانننننن زنگ بزن اورژانسسسس
ضربات اروم میزد رو صورت اون
دیانا اومد بالا
دیانا:چیشده رض...هییییی
پانیذذذذذذ
راحل:پانیذ چییی؟
سنگ کپ شد://
رضا:مثه بز منو نگاه نکنیددد زنگ بزنید اورژانسسسس
پانیذ..پانیذم...پانیذ پاشو ببینمت...پانیذذذذذذ
#ارسلان
ساعت پنج بعد از ظهر بود...
پرستارا میرفتن و میومدن...
سه ساعت بود پانیذ اتاق عمل بود...
استرس پشت استرس...
گریه های دیانا و نیکا..
حال و روز رضا...!
حال هممون بد بود ولی اون...
چی میشد اگه ماعم یه روز خوش میدیدیم؟
اگه یروز خوشحال باشیم چی میشه؟
انگار یه حال خوب برامون حرومه:)
تقاص پس میده
اون دختره گور به گور شده تقاص پس میده
زبونم لال پانیذ چیزیش بشه..من...با دستای خودم میفرستمش اون دنیا..
یه نگاه به اطراف انداختم
دیانا و نیکا گریه میکردن
انیتا سعی داشت ارومشون کنه
متین داشت مثه چی دوره اتاق راه میرفت
محراب داشت با پرستار حرف میزد و آشفته بود
و رضا..سرش تو دستاش بود و داشت پاشو مثه چرخ خیاطی رو زمین میکوبید(درجریانید ک تیک عصبی رضا اینه🤓🪓)
دکتر اومد بیرون
هممون پاشدیم
دکتر:میخوام با یکیتون صحبت کنم
رضا:من میام
دیانا:ولی..
_ولش کن دیانا...
رفتن تو اتاق
•نیم ساعت بعد•
هنوز نیومده بودن بیرون
متین:به خدا من این ارمیتا رو...
ارسلان:پانیذ خوب میشه..میدونم...(د نمیدونی☺️🪓من میدونم منن☺️🔨)
رضا محکم درو باز کردو زد بیرون
رفتم دنبالش
_رضا رضا وایسا
گوش نمیداد بهم
_رضا وایساااا جون ارسلان یه لحظه بمون
وایساد
_رضا چیشد؟چتهه تووو؟
تکیه داد به دیوارو سر خورد پایین
چیزی ک میدیدمو نمیفهمیدم..
رضا داشت گریه میکرد؟
_رضا..چته تو پسر..فقد بگو تو اون اتاق کوفتی چی گذشتت
رضا:ارسلان٬پانیذم پانیذم کماس..!
(کامنت:120
۱۴.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.